علی اکبرعلی اکبر، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

علی اکبر من آقابزرگ کوچک

دور شدیم از تمام دوست داشتنهایمان

  همیشه، ساده از کنار ساده ترین لحظاتمان گذشتیم، از چای خوردنهای کنار هم،  از مرافعه های شیرین بر سر آخرین دانهء سیب زمینی توی بشقاب، از نیمکت همیشگی مان توی پارک،  از بستنی فروشی شلوغ سر چهار راه،  از آدمهایی که زیر و بم روحشان را بلد بودیم،  از آدمهایی که زیر و بم روحمان را بلد بودند،  از دوستت دارم هایی که نفهمیدیم و از هم دریغ کردیم،  از راه رفتن های توی خیابانی که ردیف درختهایش را از بر بودیم،  از قدمهایی که باید با هم برمی داشتیم و صد حیف برنداشتیم.  دور شدیم از تمام دوست داشتنی هایمان ، فاصله گرفتیم از هم، ...
16 آبان 1393

پسرم قشنگم

پسر قشنگم مگذار در لحظه هایی از زندگی بخاطر کوچکترین چیزها که بزرگ می نمایند در چشمانت اشک بنشیند . اشکها برای غمهای بزرگ و شادیهای بزرگ است ، پس مگذار که بر زمین فرو چکد، مگذار که پژمرده ات کند، زیرا که در درخشانی چشمانت میتوانی زندگی را ببینی . ...
31 مرداد 1393